از رنجی که می‌دهیم

از رنجی که می‌دهیم

شش سال پیش در مراسم ازدواجش شرکت کردم. و یکسال بعد در مراسم ختمش. در این یک سال، سلول‌های سرطانی آنقدر تقسیم شدند که مهارشان ناممکن شد. حالا بعد پنج سال پدرش را می‌بینم. از دیدنم حتی لبخند هم نمی‌زند. فقط قربان صدقه‌ام می‌رود. با من حرف نمی‌زند. هرچه می‌خواهد درباره‌ام بداند، از اطرافیانم می‌پرسد. انگار من وجود نداشته باشم. فکرش را محال است کسی بتواند بخواند. فقط واضح است که زمان برایش هیچ نکرده؛ غم در چهره‌اش پیداست.

درنظر فروید، رنج از سه جهت تهدیدمان می‌کند. اوّل، از درون، جسم ما محکوم به زوال است. دوم از برون، محیط بی‌رحمانه مورد حمله قرارمان می‌دهد. و سوم، از طرف رابطه‌ی ما با دیگران است که رنج سراغمان می‌آید. (۱)

این فقط دیگران نیستند که رنجمان می‌دهند، ما نیز از زمانی که زاده می‌شویم، مسبّب رنج دیگرانیم. همین که پای در جهان می‌گذاریم، با دیگران مرتبط می‌شویم و با بودنمان به‌طرق گوناگون، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا ناآگاهانه، رنجی بر دیگران تحمیل می‌کنیم. به‌فرض که از خوبان روزگار بوده باشیم، پس از بودن نیز، نوبت به رنج نبودنمان می‌رسد.

با این همه، دلگرم‌کننده آن است که برای بیشتر ما، کمی – و فقط کمی – کاستن از رنج انسان‌ها، شاید فقط با دست گذاشتن روی همین منبع رنج، یعنی رابطه‌مان با دیگران ممکن باشد: که نیکی‌ کنیم و در دجله اندازیم.

(۱) تمدّن و ملالت‌های آن،‌ زیگموند فروید، ترجمه‌ی محمد مبشّری، صفحه‌ی ۳۵.
— نقاشی از Seong Lee

این مطلب رو با دیگران اشتراک بگذارید:
فرزاد بیان
فرزاد بیان

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *