در قسمت اول در مورد ضرورت پرداختن به موضوع روانشناسی بیماریهای همهگیر صحبت کردم. در قسمت دوم به برخی تعاریف مهم در این زمینه اشاره کردم و در این قسمت مختصری در مورد تاریخچهی قرنطینه صحبت میکنم.
جوامع قرون وسطی متوجه رابطهای بین گذر زمان و شیوع بیماریها شدند. اونها فهمیدند که وقتی کسی برای مدتی علائم بیماری رو نشون نمیده، یعنی بیمار نیست و وقتی این شخص وارد شهر میشه دیگران رو بیمار نمیکنه. روی همین حساب، اونها افراد رو بهطور اجباری جداسازی کردند. اولین قرنطینهی شناخته شده در دنیا در سال ۱۳۷۷ میلادی در شهر راگوسا اجرا شد.
کسانی که قصد بازدید از شهر رو داشتند مجبور بودند ابتدا به مدت ۳۰ روز (تِرنتین – trentine) در جزیرهای در نزدیکی این شهر ساکن بشن و اگه علائم بیماری رو نشون ندادند، اجازهی ورود پیدا میکردند. این بازه بعداً به ۴۰ روز افزایش یافت و لغت quarantine یا قرنطینه از اینجا شکل گرفت.
قرنطینه کردن یکی از معدود روشهای موثر برای جلوگیری از شیوع بیماری طاعون سیاه در اون زمان بود. کاربرد این روش بهسرعت در سراسر اروپا گسترش یافت. این روش هنوز هم یک روش کاربردی در سطح ملی و بینالمللی برای جلوگیری از انتشار بیماریهای واگیرداره.
منبع:
Psychiatry of Pandemics – A Mental Health Response to Infection Outbreak – Springer Publishing,
من تا همین اواخر خودم رو کسی معرفی میکردم که میونهای با پادکست نداره. با
این که دوست داشتم پادکستی برای خودم داشته باشم، اما پادکستی نبود که شخصاً دنبالش
کنم. مدتی که توی راه وقت آزاد داشتم، یا کتاب میخوندم، یا به کتاب صوتی و یا به
آهنگ گوش میدادم. یادم نمیاد و نمیدونم چطور شد که «پادکستباز» شدم؛ اما راضیام.
در این مدت اپلیکیشنهای مختلف پادکستخوان رو امتحان کردم و اینجا بهترینهاش
رو از نظر خودم بهتون معرفی میکنم.
شخصاً زیاد از اسپاتیفای استفاده نمیکنم (شاید عجیب باشه اما از SoundCloud به
موسیقی گوش میکنم). بسیاری از پادکستها روی اسپاتیفای هم هستند و من چندباری از
اونجا به پادکستهای موردنظرم گوش کردم.
تلگرام بهلحاظ ساختاری یک اپلیکیشن پادکستخوان نیست؛ و اگه در فکر گوش کردن
به پادکست هستید اپلیکیشنهای پادکستخوان (مثل ۴ موردی که در بالا معرفی شد)
انتخابهای بهتری هستن. با این حال، تعدادی از پادکستها (بهخصوص پادکستهای
فارسی) از طریق تلگرام هم قابل پیگیری هستند.
پادکست داستان با بیان رو از کجا بشنویم؟
پادکست من رو از همهی این ۵ سرویس میتونید دنبال کنید. کافیه در این اپها عبارت «داستان با بیان» رو جستوجو کنید یا این که از طریق لینکهایی که اینجا گذاشتم مستقیم وارد صفحهی پادکست بشید.
فلانی سختکوش است. فلانی سخت کار میکند. «سخت کار کردن شانس رسیدن به موفقیت را افزایش میدهد». ترکیب سخت + کار ترکیب پراستفادهای است؛ اما کمتر شنیدهایم که بگویند فلانی سخت در حال تفریح کردن است. فلانی دارد سخت استراحت میکند؛ یا فلانی سخت مشغول خوشگذرانی است. اگر هم بگوییم، مقصودمان معمولاً کنایی است.
منشاء این تفاوتها کجاست؟ بهگمان من آنجا که مرزی بین کار و تفریح کشیده میشود. مطابق این تفکیک، افراد ساعاتی از روز در حال کار کردن و ساعاتی از روز در حال استراحت و یا تفریح کردناند. وقتی در اداره پشت کامپیوتر نشستهاند، دارند کار میکنند و وقتی لب ساحل قدم میزنند در حال تفریح کردناند.
اما من کسانی را میشناسم که مرزی بین کار و تفریحشان وجود ندارد؛ کسانی که وقتی پشت کامپیوتر نشستهاند، کمتر از وقتی که لب ساحلاند احساس تفریح نمیکنند؛ مثل آن عکاسی که از نگاه کردن به مناظر از دریچهی دوربین همانقدر لذت میبرد (و چهبسا بیشتر) که از نگاه کردن به مناظر با چشمان برهنه.
برای این افراد مرزی بین کار و تفریح نیست، و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم کار برایشان عین تفریح است. برای ایشان هم کار گاهی سخت میشود، اما ذات کار برایشان رنج و عذاب و درد نیست. سخت کار نمیکنند که بعداً سخت تفریح کنند. درواقع، گاهی مشغول فعالیتهایی هستند که مردم به آن کار میگویند و گاهی مشغول فعالیتهایی هستند که مردم به آن تفریح میگویند.
همهی اینها اما با فراغت متفاوت است. فراغت نه تفریح است و نه کار. فراغت از جنس هیچ کاری نکردن است. فراغت آن چیزی است که هم آنان که کار را با سختی توامان میدانند، و هم آنان که مرزی بین کار و تفریحشان نیست، بدان نیازمندند. اگر مرزی باشد، نه میان کار و تفریح، بلکه میان کار و فراغت است.
خوب فکر کردم به این که ویژگی مشترک دوستان صمیمی من چیست، به این نتیجه رسیدم که: تواضع. جز با آدم متواضع صمیمی نمیشوم. هرچه فاصلهی شخص از تواضع بیشتر باشد، فاصلهی خودم را بیشتر با او حفظ میکنم.
با تواضع نرم میشوم، و با تکبر سفت و انعطافناپذیر. نقدهای متواضعانه را با جان و دل پذیرایم و نقدی که از موضعی جز این باشد، به دلم نمینشیند.
سنسورهای حساسی دارم که فقط با بوی فروتنی آرام میگیرند و با کمترین حدی از بوی گندهدماغی فعال میشوند و واکنش نشان میدهند.
اما خودم به کرات خودپرست و فخرفروشم. دست دوستان درد نکند که تحملم میکنند. بلکه کمال همنشین در من اثر کند.
در ایران زنان و مردان مدارس جداگانه میروند؛ آرایشگاه و باشگاه جداگانه دارند؛ در مترو و اتوبوس واگنهای جداگانهای اشغال میکنند؛ حتی در کتابخانه، جایی که نه آدمها برهنهاند و نه تنهی کسی به کسی میخورد، در آنجا هم زنان از مردان جدا هستند.
تنها جایی که میماند که جنسها با هم آشنا شوند، دانشگاه و محل کار و مهمانی و چند جای دیگر است.
مشکل اصلی اما اینجاست که تفکیک جنسی در بیرون، به درون مغزها رسوخ کرده است.