قبلاً در همین کانال یادداشتی نوشتم با عنوان «هرزگاه احساس» که با این پاراگراف شروع میشد:
«شکی نیست که شبکههای اجتماعی، پرمخاطبترین ابزار ارتباطی در ایران امروز است. این ابزار پرمخاطب، بهشدت دم دست است و به سبب همین ویژگی دم دستی بودنش گاهی عرصهی بروز درلحظهی احساسات میشود؛ احساساتی که در صورت پرورده شدن میتوانند هنر به بار بیاورند، اما در شبکههای اجتماعی ممکن است نارس عرضه شوند و بههرز بروند.»
حالا اعتراف میکنم که خودم در اعماق این هرزگاهم. از وقتی در توییتر مینویسم، فکرهایم را در ۲۸۰ کاراکتر جمعوجور میکنم و بیرون میدهم. دیگر برای توصیف فکر یا احساسم به کوتاهترین جملهای که مطلب را برساند اکتفا میکنم.
توییتر از ۲ جهت برایم نگرانکننده است:
۱- بهقول حافظ: «کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت». زیادهگویی نکوهیده است و کمگویی با خطر بدفهمی همراه است.
۲- توییتر خیلی دم است. دقیقتر بگویم: زیادی دم دست است. وقتی در ایستگاه اتوبوس فکری به ذهنم میرسد، میتوانم بلافاصله توییتش کنم و بلافاصله بازخوردش را ببینم. هیچ ایدهای ندارم که چقدر خودآگاه و چقدر ناخودآگاه از بازخوردها تاثیر میپذیرم، فقط مطمئنم که تاثیر میپذیرم. همین که گاهی مقاومت میکنم که تاثیر نپذیرم، همین مقاومت نشانهی واضحی است از این که دارم تاثیر میپذیرم.
توییتر گالریای آشفته از حرفهایی در سبکهای گوناگون است. توییتی خودافشاگرانه از حال و روز کسی که احساس همدردی آدم را برمیانگیزد، ممکن است در کنار یک توییت رئالیستی دربارهی تصمیم اخیر دونالد ترامپ قرار بگیرد. نمیدانم اگر قرار بود آثار موزهی لوور را با آثار موزهی یادمان نسلکشی ارمنیها در یکجا کنار هم نمایش دهند، اصلاً حس هیچکدام منتقل میشد یا نه. توییتر چنین جاییست.
مدتها پیش تکلیف خودم را با اینستاگرام روشن کردم. در مورد توییتر تا حالا در مرحلهی آزمایش بودم. کمکم وقت نتیجهگیری است.