۱. آنطور که تاریخ سینمای آکسفورد گزارش میدهد، یکصد و بیست سال پیش هنگامی که فیلم صامت ورود قطار به ایستگاه ونسن برای تماشاگران به نمایش درآمد، بسیاری از وحشت برخورد با قطار به زیر صندلیهایشان پناه بردند. ظرف یک قرن و اندکی که بر بشریت گذشت، تکنولوژی ضبط فیلم به جیبهای ما رسید. امروز تنها در وبسایت یوتیوب در هر دقیقه ۳۰۰ ساعت فیلم بارگذاری میشود. یعنی در هر شبانهروز ۵۰ سال ویدیو به دنیا اضافه میشود. و در این انبوه دیگر ویدیوی لحظهی ورود قطار کمتر کسی را تحت تاثیر قرار میدهد.
میتوان استدلال کرد که هر چه حجم محتوای جمعی تولید شده بیشتر باشد، تاثیر انفرادی هر کس، کمتر است یا لااقل کمتر به چشم میآید. یک مقاله در سال ۱۹۰۰ میلادی، زمانی که تنها ۹۰۰۰ مقاله در سال به چاپ میرسید، وزنهی سنگینی برای ترازوی علم به حساب میآمد. میشود تصور کرد که از سال ۲۰۰۰، زمانی که تعداد مقالات به ۹۰۰ هزار در سال رسید، و پس از آن، تکان دادن جامعهی علمی با یک تکمقاله چه کار دشواری شده است. متحول کردن فضای داستانهای عاشقانه و رمانهای جنایی دست کمی از آن ندارد.
۲. مقالاتی که بهتنهایی برگ زرینی به تاریخ علم بیافزایند، کتابهایی که خوانندگانشان از روز قبل انتشار برای خریدش کف خیابان رخت خواب پهن کنند و فیلمهایی که به تعداد آدمهای کل یک مملکت، روی پردهها و صفحات نورانی تماشا شوند، هنوز پیدا میشوند.
به نظر میرسد که تلاش جمعی به عنصر حذف نشدنی اغلب این دستاوردها تبدیل شده است. یک فیلم مفرح سینمای بدنه، دیگر بدون تلاش جمعی آدمهای بالغ شانسی برای تولد ندارد. همان آدمهایی که قبل از بالا آمدن اسمشان در تیتراژ تاریک پایانی، سینما را ترک کردهایم یا در لپتاپ را بستهایم.
اما هر چه باشد، همه ما آدمهایی را سراغ داریم که به نظر برسد اینها دارند دنیا را تغییر میدهند. همانهایی که اسمشان اول فیلمها چشمک میزند، روی کتابهای پرفروش برق میزنند و اگرچه تلفظ اسمشان سخت باشد، همهی دانشآموزان مدارس اوراسیا، با احترام از پژوهشهای علمیشان یاد میکنند.
۳. گفته میشود آنهایی که دنیا را تغییر دادند، آنهایی بودند که در زمان درست، به عمل درست دست زدند و برآورد آن که زمان درست کدام و عمل درست کدام است، در سایهی یک آشنایی مکّفی با حوزهی کاری ممکن است. آنهایی که دههها و صدهها پیش، از میان ما رفتهاند، اما امروز ستایش ما را بر میانگیزند، جاودانگی نامشان را مدیون ممارست بسیار به همراه چاشنی استعداد کافی هستند.
تا آثار شاهکاری که امروز از موتزارت میشناسیم خلق شود و برای نسلها باقی بماند، این هنرمند جوان تا پیش از مرگ زودرسش در ۳۴ سالگی، بیش از ۶۰۰ قطعه موسیقی سرود. بتهوون بیش از ۶۵۰ قطعه تولید کرد و باخ بیش از یکهزار قطعه نوشت. کارنامهی پیکاسو شامل ۱۸۰۰ نقاشی، ۱۲۰۰ مجسمه، ۲۸۰۰ سرامیک و ۱۲۰۰۰ ترسیم است – و تنها پارهای از آنها مورد تحسین قرار گرفتهاند. مقالات نسبیت خاص و عام انیشتین زبانزد خاص و عام است، اما عمدهی ۲۴۸ قطعه نشریات دیگر او کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
در پس این نامهای پرآوازه، وقف همه یا بخشی از زندگانی مشاهده میشود. هنگامی که ما در تماشای «دربارهی الی» غرق شده بودیم و آرامآرم محو شدن الی از قاب تصویر را نظاره میکردیم، فرهادی مشغول ترسیم سرگذشت نادر و سیمین بوده است. و در غیر این صورت سه سال بعد ممکن نبود صندلیای در پذیرایی اسکار برایش درنظر گرفته شود.
۴. سالها پیش زمانی که عادت داشتم هر روز صبح صورتم را با ظرافت خاصی اصلاح کنم، پوریا عالمی با سبیلی که در نظرم هیبت تحسینبرانگیزی به چهرهاش میداد، با لحنی پدرانه برایم گفت که سرنوشت آدمی در زندگی از دو حال خارج نیست. یا کسی میشود که همه از وجودش مفتخرند و یا به سرنوشت کسی دچار میشود که حتی به سختی میتواند تحسین خانوادهاش را برانگیزاند. و حد وسطی وجود ندارد.
این نگاه تا حدی و تا مدتی تبدیل به باورم شده بود. مطمئن شده بودم که در بازی خلق اثر، قانون همه یا هیچ برقرار است. کارگردان در طول زندگانیاش یا نخل طلا و همسطح آن به خانه میبرد و یا در گورستان تاریخ جایی در کنار سایر معمولیها به خاک سپرده میشود و به زودی نامش از اذهان پاک میگردد. فیلمش شاید موجبات دلخوشی مسافری را در ایستگاه مترو فراهم کند. اما خیلی زود با رسیدن قطار به ایستگاه آن هم به فراموشی سپرده میشود. در این رویکرد، حدی بین این دو آستانه نیست و اگر هست نباید طلب شود.
به نظر میرسد که تاریخ علاقهای به یاد کردن از معمولیها ندارد. اغلب، آستانهی تحسین برانگیز و منزجرکنندهی قضایا مورد توجه ما قرار میگیرند و حد وسط برای ذهن محدود ما بعید است ارزش صرف انرژی داشته باشد. کمتر دیده شده که کسی شلوار پارچهای معمولی دیگری را مورد تحسین قرار دهد یا دوستی از زانوی معمولی عزیزی ابراز رضایت کند. اگر تیز و اگر کند نباشیم، محکوم به نادیده گرفته شدنیم.
هنگامی که آدمهای آستانه و دستآوردهایشان دیده، مورد توجه و تحسین قرار میگیرند، میانه و معمولی بودن حسی از ناکفایتی را در فرد سبب میشود و خودش را مثل بختکی روی زندگی میاندازد که باید برداشته شود و اگر نه، این نتیجهگیری ناخواسته را ایجاد میکند که زندگیمان را با معمولی بودن تباه کردهایم.
۶. یاد داستان کشیشی میافتم که میخواست دنیا را عوض کند. نتوانست. خواست کشورش را تغییر دهد. نشد. رفت سراغ شهرش. بیفایده بود. خواست خانوادهاش را تکانی بدهد. دید این هم نمیشود. از اینها که گذر کرد، رسید به خودش. خودش را عوض کرد و آخر توانست دنیا را عوض کند.
با فکر کردن به درون، خودم را تسکین دادهام و از خوشیهای کوچکی که از پس اعمال ما، برای دیگران زاده میشود عمیقاً خوشنودم. میتوانم از نواختن معمولی ساز، بیآنکه قصد خاصی برای تغییر دنیا با ساز زدن داشته باشم، لذت ببرم و در همین حال مشغول فکر کردن به اینام که چه چیز ارزش وقف زندگانی را دارد.
ممنون که مطالعه کردید،
فرزاد بیان.
آمارها مربوط به این منابع است:
The Oxford History of World Cinema P.17
Originals: How Non-Conformists Move the World, Adam Grant, P.57
جهان در پوست گردو، استیون هاوکینگ، برگردان محمدرضا محجوب، ص. ۲۳۴
Fortunelords Youtube Statistics