بهتازگی یک گوشی هوشمند (اسمارتفون) خریدهام. مدتها بود که از یک گوشی دکمهای ساده استفاده میکردم. اینترنت که تا قبل فقط روی لپتاپم بود، حالا همهجا دنبالم است و در خیابان به گوگل، اینستاگرام و تلگرام دسترسی دارم. دربارهی بازتاب این تغییر تکنولوژیک در سبک زندگیام، چند یادداشت اینجا میگذارم. این قسمت دربارهی نقشه است و قسمت بعدی دربارهی روابط.
از هاستل بیرون میزنم، نگاهی به نقشهی روی موبایلم میاندازم و راهم را پیش میگیرم. از خیابان «مُوسِس خورِناتسی»* که حتی تلفظش برایم دشوار است میگذرم و بهلطف این راهنمای تکنولوژیک بدون قدمی اشتباه به مقصد میرسم. در وهلهی اول از این که در خیابانهایی غریب، بینیاز از دیگری راهم را یافتهام احساس سربلندی میکنم. هیچ دلیلی برای کمک گرفتن از عابران وجود نداشت؛ چراکه دانای کل همهی راهها در زیر انگشتان من قرار بود.
مقصد، خیابانی کشیده از جنوب تا به شمال، با کافهها و نوازندههای خیابانی فراوان بود که برای پیادهروی انتخابش کرده بودم. هیچ قرار مهمی در کار نبود و هیچکس آنجا انتظار مرا نمیکشید. هدف چیزی جز کمی پیادهروی روی سنگفرشهای این خیابان مهماننواز نبود. در همین لحظه، با نگاهی به پشت سر، ماجراجویی هیجانانگیزی که از کفم رفته بر من آشکار میشود: هر نگاه به نقشه، برای من یعنی یک ارتباط انسانی کمتر. احساس کسی را دارم که از منزل با آژانس تا هایپرمارکت آن سر شهر رفته تا یک بسته پفک بخرد.
هنگامی که هدف گشتوگذار و سرگرمیست، کمی پرسوجو از عابران، کمی دنبال علائم گشتن، و گاهی کمی گم شدن، میتواند روز پرماجراتری برایم بسازد. نقشه راه را سرراست میکند، اما شاید کمی سرکجی هم بد نباشد.
*موسس خورناتسی که موسی خورنی نیز گفته میشود، ملقب به پدر تاریخ ارمنیان است.
فرزاد بیان