من طرفدار پروپاقرص کتابخوانهای الکترونیکم. کیندلی که من دارم، چشم را نمیسوزاند، کممصرف است و در بعضی جیبها جا میشود. با این ابزار «گوگولی» – آنطور که دوستان نرمدلم خطابش میکنند – کتابهایی خواندهام که بدون او اصلاً بعید بود آغاز شوند. در سفرها یار مهربانم بوده و اگرچه صدایی ازش در نمیآید، دانا و خوشزبان است.
با این اوصاف، کتابخوان الکترونیک با یک محدودیت جدی روبهروست: کتابی که در کتابخوان خوانده میشود، همیشه یکشکل است.
«دزده و مرغ فلفی» برای من کتابی مستطیلی شکل با جلدی پاره بود که دو طرفش نقاشی داشت و کنار نقاشیها شعر نوشته بود و یا «جوجهٔ زرد تپلی» کتابی بود که جلدش کنده شده بود و پشتش خورشت قیمه ریخته بود. کتابی که در کتابخوان الکترونیک خوانده میشود این ویژگیهای فیزیکی را ندارد و همیشه در قاب یکسانی خوانده میشود. وقتی به کتابهایی که در کتابخوانم خواندهام فکر میکنم، برای همهشان تصویر ذهنی یکسانی دارم: یک قاب سیاه مستطیلی شکل که زیرش لوگوی kindle حک شده با نوشتههای تمیز و بدون خطخطیای که با جوهر الکترونیک روی صفحهی سفیدش نقش بستهاند.
آنچه هویت فیزیکی کتاب خوانده میشود، کتاب را فراتر از محتوایش میبرد و حافظهی تصویری مربوطهاش را بسط میدهد.