شعر و شاعرانگی چه برای ما به ارمغان دارد؟ جانت وینترسون، قدرت ممتاز شعر را در به صدا درآوردن آن دسته از واقعیات درونیمان که ناتوان از ابرازش هستیم میبیند:
زبان ما را از پای در میآورد… به هنگام اندوه بسیار، در اوضاع وخیم، در فشارهای عصبی؛ چه میتوانیم بگوییم، کجا میتوانیم کلماتی را بیابیم که به طریقی دردی را که گرفتارش هستیم قابل تحمل کنند؟
درست به همین خاطر است که من همیشه سراغ شعرها یا قطعات ادبی موردعلاقهام میروم — چون کلمات آنجا هستند. کسی آنها را برای من به اعماق برده و به سطح برگردانده است، اعماق جایی که هیچ کلمهای آنجا نیست، آن جای مهیبی که زبان ما را نمیبرد، جایی که نمیتوانیم بگوییم، نمیتوانیم صحبت کنیم. و این دلیلیست که ما میتوانیم به نویسندگان، شعرا و هنرمندانمان اطمینان کنیم. آنها میتوانند به اعماق شیرجه بروند و آن را به ما برگردانند، تا آن را بیابید، تا شما بیزبان نباشید، تا شما در موقعیت وحشتناک بیزبانی بهسر نبرید.
چه خوب است که این اشعار و قطعات ادبی را در ذهن داشته باشیم، چرا که هرگز به سریالهای هردمبیلی تلویزیون نمیتوانیم اطمینان کنیم. به ژورنالیسم شعارگرا نمیتوانیم اطمینان کنیم و به آن حجم دادهی تهیای که هر روز برسرمان خراب میشود و ما را بمباران میکند نمیتوانیم اطمینان کنیم. برای چیزهای واقعی زندگی، برای چیزهای عمیق زندگی، باید زبانی معادل تجربهی هیجاناتمان بیابیم. و این تنها از طریق ادبیات، از طریق شاعرانگی امکانپذیر است، چرا که زبانش در آستانهی قدرت و اوج ارتفاع سیر میکند. مصنوعی نیست — بلکه صرفاً جاییست که ما در جریان مباحثات روزمرهمان بهاش دسترسی نداریم. زبانی عالیست، چرا که در موقعیتهای عالی با ما سخن میگوید.»
— برگرفته از سخنرانی جانت وینترسون در جشنوارهی کتاب ادینبورگ ۲۰۱۰