گریزی از کلیشهای حرف زدن هست؟
بچهتر که بودم، در مقطع دبستان، دعواهای کلامی ما ساختار مشخصی پیدا کرده بود. یکی از ساختارها، برای مثال اینشکلی بود:
– [یک حرف توهینآمیز، مثلاً: خفهشو!]
– آینه!
– آینه رو شکستم!
معنی آینه این بود که «حرفت به خودت»، در مثال بالا یعنی «خودت خفه شو!». در تصور ما، این آینه واقعاً کار میکرد. حتی یک دوستی داشتم که وقتی آینه را جلوش میگرفتم کنار میرفت که حرفش در آینه منعکس نشود!
ساختار مشابهی در بحثهای نوجوانی ما هم وجود داشت. مثلاً این یکی:
– زر نزن!
– خودت زر نزن!
– من دارم زر میزنم یا تو؟
– تو داری زر میزنی دیگه!
البته که این ساختارها تنها محدود به دیالوگهای رکیک نیست:
– وای بلوزت چقدر قشنگه!
– مرسی عزیزم، قشنگی از خودته! (= آینه)
– قربونت برم! (= بیا دیگه این بازی رو تمومش کنیم)
– عزیزمی! (= آره دیگه واقعاً بسه)
در همان نوجوانی بود که مطمئن شدم ساختن روباتی که تشخیصش از انسان ناممکن باشد، اصلاً کار نشدنیای نیست. حتی یک مقالهی ۱۰ خطی نوشتم و توضیح دادم که چطور میشود این کار را کرد و با اعتماد به نفس مضاعف، مقاله را به یک کنفرانس معتبر خارجی فرستادم که طبیعتاً رد شد.
به موازات این فکرها، خواسته یا ناخواسته روی کلمات، پاسخها و واکنشهای خودم و دیگران حساس شدم. حواسم را به این جمع میکردم که چه موقع داریم حرفهای قالبی میزنیم (مشابه همهی مثالهای بالا) و چه موقع داریم حرفی را در لحظه خلق میکنیم.
حالا که چندسال از آن مقالهی بیمحتوا گذشته و فکرهایم فرصت پیدا کرده تا در قوری ذهنم دم کنند، به این چند فکر رسیدهام: (اینها توصیه نیست، مخاطبش خودم هستم)
۱- قالبی حرف زدن و واکنش دادن هیچ اشکالی ندارد، اما؛
۲- اگر از قالبها خستهشدهاید (سلام. چطوری؟ خوبم. مرسی.) و میخواهید از آنها دوری کنید، درهرحال لازم است که «وزن» حرفهایتان را بهاندازهی سابق نگه دارید: بهجای «خوبم. مرسی» نمیتوانید همکارتان را فرنچکیس کنید، ولی شاید بتوانید دربارهی حال واقعیتان چند کلمهای بگویید، اما؛
۳- اگر «وزن» را رعایت نکنید، انسانها را گیج میکنید. اگر بین شما و همکارتان قضیه همیشه در حد «سلام. چه خبر؟ سلامتی. هیچ خبر» بوده، و شما امروز از رنگ سارافونش تعریف کنید، بهقول اریک برن، تحلیلگر رفتار متقابل، طرف با خودش میگوید «این چهاش شده بود؟ امروز مثل بازاریابهای شرکت بیمه رفتار میکرد»، اما؛
۴- حتی اگر وزن را هم رعایت کنید، قالبی نبودن بههرحال ریسک دارد و قالبی بودن با تقریب خوبی، همیشه امنتر است. البته هرکس که کمی اقتصاد بداند، میداند که ریسک و بازده دو برادرند؛ کسی که اهل ریسک نیست، انتظار بازده آنچنانی هم نمیتواند داشته باشد.
۵- و آخرین اما این که خلاقیت، زورزدنی نیست. بهزور نمیشود کلمات قشنگ را کنار هم گذاشت و سعی کرد غیرکلیشهای حرف زد؛ نتیجهاش در یک کلام «تصنعی» میشود. باید افسار ذهن را شل کرد تا برای خودش آزادانه برود و بدود.
و یک حرف راجعبه دستیارهای تکنولوژیک: ظرافتهای زبانی، بسیار گستردهتر از آنی است که بشود تنها با کنار هم گذاشتن الگوها و قالبها، روباتهایی ساخت که به هنرمندی انسان حرف بزنند. این که چرا سیری اپل یا الکسای آمازون هنوز نتوانسته جای حرف زدن با دوستپسر/دختر را برای بشریت بگیرد، یک دلیلش (البته فقط یک دلیلش) همین است که اینها، خیلی ساختارمند و روی اصول ارتباط برقرار میکنند. چندین و چند پژوهش انجام شده که نشان میدهد پدیدههای غیرقابل پیشبینی موجب تحریک لذت در مغز میشوند؛ یکی از چندین چیزی که این دستیارها فعلاً کم دارند.
عنوان این مطلب نام کتابی از اریک برن است: بعد از سلام چه میگویید؟ | What Do You Say After You Say Hello