چند سال پیش که دلم میخواست کمی عضلانیتر شوم، از یکی از اساتید برجستهی آناتومی دربارهی ورزش کردن مشورت گرفتم. یک جملهی ایشان بیش از همه به دلم نشست: «ورزش برای سلامتی مضرّه». تقریباً همهمان اتفاق نظر داریم که ورزش برای سلامتی مفید است، اما مضرّات ورزش غیر قابل جمع با فوایدش نیست. شاید این شعار من – که البته استثنائات را لحاظ نکرده – برای یک تبلیغ تلویزیونی بد نباشد: عضلاتت را بساز، مفاصلت را خراب کن.
همین اصل را میتوانیم در مورد ورزش ذهن به کار ببندیم. همهی آنچه تمرینات معنوی (Spiritual practices) خوانده میشود، میتواند در خدمت سلامت ذهن ما به کار رود؛ و در عین حال پتانسیل آسیبرساندن به ما را هم دارد. روان ما قادر است از این تمرینات برای فرار از ترسها و زخمهای عمیق خودش استفاده کند تا آنها را جایی عمیقتر از قبل مدفون سازد یا این بار به شیوهی پیچیدهتری از آنها روی بگرداند. معنویت ما میتواند به یک ابزار بیانی برای بیماریهای درونی ما بدل شود. در این شرایط آسان است که ارزش حقیقی یک تمرین را با توجه به خلاء درونیمان تفسیر کنیم و آن را در این راستا به کار ببندیم. آموزهی ترک تعلق، میتواند به نوعی انکار واقعیات زندگی و اجتناب از آنها بدل شود. شفقت و دلسوزی برای دیگران میتواند با احساساتیگری (سانتیمانتالیسم) تهی از معنا به خطا رود. علاقهی ما به کمک کردن به دیگران، میتواند از نوعی «مراقبت اجباری» یا فداکاری برای جبران حس عدم کفایت خودمان منشاء بگیرد و ایدهی بودایی تهی بودن (emptiness) میتواند با گمگشتگی روانی و بیهویتی به اشتباه گرفته شود.
ورزش، خواه عضلانی و خواه فکری، هرگز سلامت ما را تضمین نمیکند. حال که ضامنی در کار نیست، پایش اثرات تمرین برعهدهی خود ماست.