من کیستم؟
من کسیام که شبم را با نوتلا بهپایان میبرم و روزم را با نوتلا آغاز میکنم.
من که بودم؟
من کسی بودم که از نوتلا نفرت داشت. در هر شرایطی پسش میزدم. اگر حرفش میشد، نقدش میکردم.
چه پیش آمد؟
یک روز یک نوتلا تخفیف خورده بود. من هم قند خونم پایین افتاده بود. وسوسه شدم امتحانش کنم. بهدور از قضاوت، انگشتی زدم؛ شل بود. مکیدم؛ شیرین بود. خوشم آمد.
تو که متنفر بودی.
فهمیدم که من از نوتلا متنفر نبودم؛ من از هر فکری که پیرامون نوتلا در ذهنم نقش بسته بود – از سلفی با نوتلا تا نوتلابار سرکوچهمان – متنفر بودم. واقعیت نوتلا، همان چیز نرم و شیرینیست که در دهان گذاشتم؛ هرچه غیر از این است، جز انتزاع بیش نیست. و انتزاع نمیگذاشت با واقعیت روبهرو شوم. من «مِنو را بهجای ناهار میخوردم». مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی.