سال ۱۳۹۵ بود. کف قالی نشسته بودم و داشتم کتابی میخوندم و مدتی بود دست به کاری نزده بودم که بهناگهان ایدهای به سرم زد: پلتفرمی برای خوندن و نوشتن. جایی که آدما بتونن هر مطلبی خواستن بنویسن و مطالب دیگران رو بخونن. چیزی شبیه توییتر، اما بدون محدودیت کاراکتر. معادل غیرایرانیش میشه Medium.com که سالها بود بهخوبی میشناختمش.
در روزهای بعدی دیزاین اولیه رو انجام دادم و با یکی از دوستان برنامهنویسم ایده رو مطرح کردم. اونم خوشش اومد. چند ماهی رو صرف توسعهی وبسایت «روال» کردیم و در همین حین با افراد مختلفی صحبت میکردم تا وقتی سایت آماده شد، بیان و بنویسن. تیم کوچک و مستقلی بودیم با بودجهای محدود که مستقیم از جیبم تامین میشد. تا جایی که میتونستم تبلیغش رو کردم و خیلیها منتظر شروعش بودن.
دقیقاً ۲۷ فوریه ۲۰۱۷ روال منتشر شد. همون ابتدا استقبال خوبی شد. باگهای زیادی داشت که سریع رفع کردیم. رشد خوبی داشتیم و هر هفته قابلیتهای جدیدی اضافه میکردیم.
اوایل بیشتر مطالب از آدمهایی بود که شخصاً دعوتشون کرده بودم. بعضاً سرشناس بودند و بعضاً آدمهای «معمولی». بیشتر تلاشم بر این بود که نه فقط افراد سرشناس، بلکه هرکسی بتونه خودش رو ابراز کنه و داستانهای زندگیش رو با دیگران به اشتراک بذاره. همین هم داشت میشد. مطالبی در روال داشت منتشر میشد که برای خودم بهشدت تازگی داشت و آموزنده بود. چیزی که کمتر در یک رسانهی فارسیزبان مشابهش رو دیده بودیم.
به آیندهی روال خوشبین بودم اما ریسکهاش رو هم بهخوبی میشناختم. بزرگترین ریسک سانسور بود.
حدود ۳ ماه از راهاندازی روال گذشته بود که یک سایت فارسی دیگهای با سرویسی مشابه (و دیزاینی بهشدت مشابه و بعضاً کپیشده در بعضی قسمتها) راه افتاد به اسم «ویرگول».
تیم فنی قویتری پشت ویرگول بود و احتمالاً سرمایه اولیهی بزرگتری. ویرگول هم شروع به رشد کرد و در مقطعی حتی برخی شک داشتند که در روال بنویسن یا ویرگول. برخی هم در هر دو مینوشتن.
کمکم که روال داشت بزرگتر میشد و آدمهای بیشتری توش مینوشتن و میخوندن، من هم بیشتر داشتم متوجه باگهای سیستمیای که تهدیش میکرد میشدم. باگهایی که نه در کدنویسیهای محصول، بلکه در تار و پود جامعه و قوانین حاکم برش وجود داشت.
سوالی که خیلیها ازم میپرسیدند (و دغدغهی اصلی خودم بود) این بود که با مطالب حساسیتبرانگیز چه کار میخوایم بکنیم؟ بهطور خاص مطالب سیاسیای که به میل حکومت خوش نیاد. میخواستیم پاک کنیم؟ با حکومت همکاری کنیم؟ اجازه بدیم مطلب روی سایت بمونه و سایت فیلتر بشه و خودمون دستگیر؟ استراتژی چه بود؟
متاسفانه خوشبینی بیشازحدی داشتم که کشور داره به سمت آزادی بیشتر میره و توان تحمل آزادی بیان حکومت رو به افزایشه!
خوشبختانه قبل از این که دیر بشه، متوجه خطای محاسباتی عمیقم شدم. حتی اگر حکومت واقعاً به سمت آزادی بیان بیشتر در حرکت بود (که خب الان میدونیم که نبود)، باز هم سالها زمان میبرد تا به نقطهای برسیم که آدمها بتونن آزادانه در اینترنت بنویسند و حکومت سانسور و سرکوب نکنه و برای یک پلتفرم کوچک مثل روالِ من، فقط یک مطلب حساسیتبرانگیز کافی بود که به دوراهیِ همکاری با حکومت یا درافتادن باهاش (و زمین خوردن) برسیم.
با وجود همهی شک و تردیدها و امیدهایی که داشتم، تصمیمم رو گرفتم و روال رو متوقف کردم. قبل از این که لازم بشه مطلب کسی رو حذف کنیم یا اطلاعات شخصی کاربران رو به حکومت بفروشیم. قبل از این که مجبور بشیم اصلاً در این دوراهی یا چندراهیها قرار بگیریم و خودمون رو گول بزنیم که «مجبور» بودیم کار رو متوقف کردم.
چند هفتهی پیش ایمیلهای هک شده از کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه منتشر شد. در بین ایمیلها یکی بهشدت چشمم رو گرفت. ایمیل مربوط به سرویس «ویرگول» (رقیب و بدیل روال) بود که نشون میده در مقابل درخواست کارگروه، اطلاعات یک شخص رو بهطور تمام و کمال به حکومت واگذار کرده. از دیدن ایمیل هم عمیقاً تاسف خوردم براشون و هم در دل کمی شاد شدم که چه خوب شد که در مسیری نرفتم که به این نقطهی رذالت اخلاقی برسم.
قبلاً در جایی نوشتم. مجدد هم بنویسم: «قبلاً میگفتیم، میگفتن داری اکوسیستم استارتاپی ایران رو میکوبی؛ شاید الان دیگه روشن شده باشه: هیچ اپلیکیشن ایرانیای که یوزر میلیونی داره نمیتونه وابسته نباشه، نمیتونه با نهاد حاکم همکاری نکنه. استفاده از این اپها یعنی هم داری به حکومت لطف میکنی، هم خودت رو در ریسک گذاشتی.»
صاحبان کسبوکار برای گول زدن من و شما (و خودشون)، میگن «مجبور» بودیم با حکومت همکاری کنیم. درسته، برای حفظ کسبوکارشون مجبور بودن، ولی برای حفظ درستکاری و زیست اخلاقیشون نه.