اگر که قصد دارید آزمون تافل یا آیلتس بدید یا اینکه صرفا میخواید مهارت ریدینگتون رو تقویت کنید که وقتی یک متن (مثلا یک مقاله یا یک کتاب) هر نوع متن انگلیسیای میخونید رو بهتر متوجه بشید و روونتر بخونیدش این مطلب به شما کمک میکنه.
این مطلب رو قبلاً به صورت ویدیو در یوتوب منتشر کردم. ویدیوش رو میتونید اینجا تماشا کنید.
من فوریهی ۲۰۲۰ آزمون تافل دادم و نمرهم درکل ۱۰۷ شد و توی بخش ریدینگ نمرهی ۳۰ ینی نمرهی کامل و بدون غلط رو گرفتم. چند وقت قبلترش هم آزمون ماک آیلتس دادم و اونجا هم نمرهی ریدینگم نمرهی کامل بود؛ با این حال باید بگم که من معلم زبان نیستم و آموزش زبان یک کار تخصصیه، چیزی که من میگم صرفا تجربهی شخصی خودمه و ممکنه به درد شما بخوره و یا ممکنه قابل تعمیم نباشه.
موضوع برای من اینشکلی پیش رفت که من کتابها، مقالات و محتوایی که دوست داشتم یا نیاز داشتم رو به زبان انگلیسی میخوندم بعد درحالی که اون متنی رو میخوندم که دوست داشتم یا نیاز داشتم بخونم کمکم بدون اینکه متوجه بشم مهارت مطالعه و ریدینگم تقویت میشد، لغتهای جدید یاد میگرفتم، با ساختارهای جمله در زبان انگلیسی آشنا میشدم و بهطور کلی یکخرده روونتر میشدم.
منتهی، همیشه هم اینشکلی نبوده که به صورت اتوماتیک و روی اتوپایلوت قضیه جلو بره و هیچ کاری نکنم و خود به خود کمکم حس کنم که خب زبانم داره بهتر میشه! یک کارایی هم کردم.
یک کاری که کردم این بود که یک متن رو انتخاب میکردم مثلا یک موضوعی رو جستجو کرده بودم، موضوعی که برام مهم و جالب بود و به یک مقالهای میرسیدم توی یک وبسایتی، اون مقاله رو یک بار میخوندم، یک کلیتی ازش متوجه میشدم ولی کامل کامل نه، سری دوم اون لغتهایی از مقاله رو که نفهمیده بودم رو هایلایت میکردم و یکی یکی توی دیکشنری چک میکردم، معنیهاش رو نگاه میکردم و سعی میکردم که دیکشنری اینگلیسی نگاه کنم ولی وقتی کاملا متوجه معنی بعضی از کلمات نمیشدم فارسیش رو چک میکردم و بعد دوباره متن رو میخوندم. بعد از یکی دوبار خوندن متن آدم خسته میشه و این طبیعیه ولی من متن رو نگه میداشتم و فردا دوباره به اون رجوع میکردم. اینسری بیشتر میفهمیدم مثلا اگه فرض کنید دفعهی اول ۵۰ درصد متن رو فهمیدم اینسری ۶۰ درصدش رو میفهمیدم. دوباره لغتهایی رو که نمیدونستم رو نگاه میکردم، حالا یا دیکشنری گوگل رو چک میکردم (مثلا سرچ میکردم فلان چیز definition؟ یا فلان چیز meaning؟ ) یا اینکه اگر اون متن رو بهصورت پرینت شده داشتم کنارش مینوشتم، این سری مثلا ۷۰ درصد متن رو میفهمیدم.
یک متن بود که من خیلی روی اون قفلی زده بودم و حداقل ده دوازده بار یا حتی بیشتر اون متن رو خوندم و اینسری دیگه تا ۹۰ یا ۹۵ درصد متن رو کامل میفهمیدم.
با این حال هیچوقت به این راحتی نمیشه به ۱۰۰ رسید و واقعا انتظار هم نداشتم که به ۱۰۰ برسم، یکسری از متنها رو، یکسری از لغتها و جملهها رو نمیفهمیدم و اونها رو دیگه رها میکردم؛ اصلا اسم این روش رو هم قفلی زدن گذاشتم.
ینی روی یک متنی قفلی میزدم و اینقدر اون متن رو میخوندم و تکرار میکردم که کامل (نزدیک به کامل) اون متن رو میفهمیدم. همین باعث میشد که از اون متن ۱۰ ۲۰ تا لغت جدید یاد بگیرم.
وقتی سراغ متن بعدی میرفتم لغتهای قبلی رو بلد بودم، البته بعضی وقتها آدم میبینه که اون لغتها توی یک زمینه یا کانتکس دیگهای استفاده شده و معنی متفاوتی میده که خود این یک یادگیری تازهای داره، وقتی یک لغت رو توی یک متن میبینیم و بعد متوجه میشیم که توی متن دیگهای بهکار رفته ولی معنای متفاوتی داره عموما نظرمون جلب میشه و میریم تا معناهای دیگهی اون کلمه رو هم یاد بگیریم و در مجموع اون مطالعه خیلی راحتتر و راحتتر و لذتبخشتر میشه، درواقع میتونم اینطور تشبیهش کنم که مثل شنا کردن توی استخره، وقتی شنا بلد نیستی اولی میپری توی آب ممکنه آب توی دهنت یا دماغت بره و اذیت بشی و اونقدر لذت نداره و اون پروسهی یادگیری بیشتر چالش برانگیزه (البته برای من اینشکلی بود ولی برای بعضیها ممکنه خیلی هم لذتبخش باشه از همون لحظهی اول) مثلا اینکه هی بخوام برم دیکشنری رو باز کنم و برگردم یکم اذیت کننده بود و خسته میشدم و حتی یکجایی ولش میکردم ولی اینکار هی به مرور سادهتر و سادهتر شد و تعداد اون مراجعهها به دیکشنری کمتر و کمتر شد. یا آدم زمانی مراجعه میکردم که دیگه اون لغت خیلی برام سخت بود و چیز خاصی بود، سر جمع اینها تقریبا بهجایی رسید که خیلی روون شد و دیگه نیاز نبود هی دائم به دیکشنری مراجعه کنم. اگه مثلا بخوام در قباس با تافل بگم مثل همون متن میشه و ۹۰ یا ۹۵ درصد لغتها دیگه آشنا بود و شاید مثلا ۵ درصد لغتها بود که تازگی داشت و اونها هم معمولا کلماتی هستند که اگه یه لغت خاص باشن و مخصوص اون متن باشن، خود تافل معنی لغت رو براتون میذاره و یا اینکه از زمینهی متن متوجه میشید که متن چی میخواد بگه.
درواقع این روشی که گفتم -حالا اصلا اگر بشه بهش گفت روش- این مسیری که پیش گرفتم و این رویکردی که در مطالعهی متنها داشتم یکجورایی شبیه اون تکنیک جعبه لایتنره منتهی با متن، اتفاقا از جعبه لایتنر هم یک دورهای استفاده میکردم، نمیتونم به کسی توصیهش کنم چون نمیدونم واقعا چقدر تاثیر داشته یا اصلا تاثیر داشت یا نداشت، یک دورهی چند ماههای -شاید نزدیک به یکسال- استفاده میکردم و خیلی از همین لغتهایی که توی متن میدیدم رو توی جعبه میگذاشتم، مشکلی داشت این بود که خیلی لغت بیرون از زمینهی خودش (به اصطلاح out of context) آدم اونجا میخونه. هرچند سعی میکردم که لغت رو که مینویسم پشتش بهجای معنی لعت اون جملهای که لغت درش بهکار رفته رو بنویسم که یک یادآوریای بشه یا جمله رو بنویسم و پشتش معنی لغت رو بنویسم که یکم زمینه ایجاد بشه ولی برای من مطالعهی دوبارهی خود اون متن، مثلا خود اون صفحه از کتاب، بهتر از همه بود. دقیقا روی کتاب هم همین روش رو پیش میگرفتم و خیلی وقتها مثلا یک فصل از کتاب رو سه چهار بار یا پنج شش بار از اول میخوندم.
حالا این رویکردی که گفتم میتونه بر اساس علایق و نیازمندیهای هر شخص، شخصی سازی بشه، مثلا برای من متن و مقاله و کتاب جالب بوده برای یک نفر ممکنه موسیقی جالب باشه و میتونه این قضیه رو روی لیریکس آهنگها پیاده کنه یا یک نفر ممکنه فیلم براش جالب باشه و میتونه روی دیالوگ فیلمها پیاده کنه. اتفاقا من سعی کردم روی دیالوگ فیلمها این کار رو انجام بدم و فیلمنامهی فیلمها رو دانلود میکردم میخوندم از روش و حتی حفظ میشدم چون چند بار میخوندم وهی چکشون میکردم ولی اونقدر این قضیه برام کشش نداشت یا اونقدر انگیزه نداشتم که فیلمنامهها رو بخوام چند بار مثل متنهایی که دوست داشتم بخونم ولی اگه برای یک نفر جذابتر باشه میتونه اونها رو دنبال کنه.
با اینحال این نکته وجود داره که اگر بخواید در نهایت آزمونی مثل تافل آکادمیک بدید اونجا متن آکادمیکه و به مقالات و کتابهای نانفیکشن نزدیکتره.یعنی اگر شما کتاب نانفیکشن و مقالات زیاد سر و کار داشته باشید آزمونها براتون سادهتر میشه چون ساختار متن رو خیلی بهتر متوجه میشید و خیلی براتون آشناست، لیریکس و بقیهی چیزها ممکنه اون کارکرد رو نداشته باشن و در نهایت لازم بشه که یکسری چیزهایی از جنس آکادمیک هم تمرین بکنید.
اما در نهایت این نکته از جنس همون صحبت روانشناس اجتماعی لی راس (Lee Ross) هست که میگفت برای تقویت یک عمل مطلوب عملکرد موردنظر باید موانعی که سر راه اون رفتار قرار داره رو بردارید. ترجمش توی این زمینه برای من اینشکلی بوده که اینکه برای خوندن زبان و زبانآموزی متنی که بیربط باشه و برام دغدغه نباشه کسل کننده بوده و نمیتونستم ادامه بدم و دنبال کنم اما متنی که جذاب باشه، دوست داشته باشم یادش بگیرم و درموردش کنجکاو باشم رو میتونستم بهراحتی بارها و بارها بهش مراجعه کنم و بهعنوان یک محصول جانبی و بایپروداکت اون قضیه زبانم هم تقویت میشد و لغتهای جدید یاد میگرفتم، ساختارهای جمله رو میفهمیدم و در مجموع زبانم روونتر میشد.